بسم الله الرحمن الرحیم
خلاصه آنچه در این صفحه میخوانید
ادله اثبات خدا برهان خواجه طوسی بر اثبات خدا بدون نیاز به امتناع و استحاله تسلسل برهان وجودی براهین مفهومی مفهوم خدا چشیدن خدا برهان فطرت علم حضوری به خدا اضطرار مضطر و توجه به خدا واقعا خدا هست توهم خدا واقعا خدا هست خدا توهم نیست توهم خدا خدا وجود دارد ادله اثبات وجود خدا ادله اثبات خدا بهترین دلیل اثبات وجود خدا اثبات خدا بدون استفاده از تسلسل برهان فطرت اثبات وجود خدا از نظر دانشمندان
در این نوشتار با دو رویکرد مختلف، شناخت عمیقتری نسبت به خدا حاصل خواهید کرد.
رویکرد اول، رویکرد مراجعه به علم حضوری و شناختی که ما از خدا در وجود خودمان به صورت فطری داریم.
رویکرد دوم اثبات خدا با یک دلیل فلسفی واضح که در آن حتی از امتناع تسلسل استفاده نشده است. برهانی که در آن اثبات خدا بدون نیاز به امتناع تسلسل، صورت میگیرد. ظاهرا اولین بار خواجه طوسی این استدلال را مطرح کرده است.
همچنین برهانی دیگر که در آن نیز از تسلسل استفاده نشده است و از آن به برهان وجودی تعبیر میکنند.
انصافا بعید میدانم در جایی خارج از این نوشتار به این اختصار و روشنی، با مهمترین رویکردهای خدا شناسی آشنا شوید. بفهمید چرا واقعا خدا هست و چرا خدا توهم نیست
پس آنچه در این صفحه می خوانید:
- رویکرد اول
- علم حضوری و حصولی
- علم حضوری ما به خدا
- یافتن این علم در وجودمان
- تفاوت دو رویکرد اثبات وجود خدا
- رویکرد دوم
- برهان اول اثبات وجود خدا
- برخی از اشکالات منکرین دلیل اثبات وجود خدا و پاسخ به آن ها
- برهان دوم اثبات وجود خدا
- به کدام رویکرد اثبات وجود خدا مراجعه کنیم
- کلیپی در مورد تقریری از برهان نظم یکی از ادله اثبات وجود خدا
رویکرد اول اثبات وجود خدا
اجازه بدهید کمی از خدا بگویم. خدا آن حقیقتی است که هر یک از ما با تمام وجودمان او را درک میکنیم و خود را سراسر فقر و نیاز به «او» میشناسیم.
تعجب کردید؟! پس بگذارید با یک مقدمه کمی ادعایم را توضیح بدهم.
علم حضوری و حصولی
دانستههای ما دو نوع هستند. یک دسته از دانشهای ما، دانشهایی با واسطه تصاویر ذهنی حکایت کننده هستند و یک دسته از دانشهای ما بیواسطه هستند. به نوع اول دانش حصولی و به نوع دوم دانش حضوری میگویند.
مثلا شما به درخت بیرون منزلتان که قبلا دیدهاید علم دارید ولی علم شما با واسطه تصویری حکایت کننده است که در ذهن شماست. لذا علم شما به درخت بیرون منزلتان که قبلا آن را دیده اید، علم حصولی است.
اما علمِ شما به دردی که الآن آن را میچشید متفاوت است. دست خود را فشار بدهید! دردی را حس میکنید. آیا علم شما به درد با واسطه یک صورت ذهنی است یا اینکه شما خودِ درد را میچشید و الآن به خود درد علم دارید؟ همین درد بعد از لحظاتی تمام میشود. بعد از اتمام درد شما به دردِ لحظه پیشِ خود، علم دارید ولی علمِ شما با واسطه یک تصویرِ ذهنی است.
(منظورم از تصویر ذهنی عکس نیست بلکه منظور یک دانش ذهنی است) علوم حضوری ویژگیهایی دارند که برای صحبتی که میخواهیم در مورد خدا داشته باشیم، باید برخی از آنها را تبیین کنم.
شاید تا به حال دیده یا شنیده باشید که کسی از درد دندان به خود میپیچید و وقتی ناگهانی به او خبر بسیار خوشحال کنندهای میدهند، مثلا به او میگویند شما در قرعه کشی بانک یک میلیارد برنده شدهاید!
ناگهان دردش را فراموش میکند.
شما دردش را به یادش میآورید و دوباره شخص به حالت اولیه بر میگردد و دردش را حس میکند.
علوم حضوری خاصیتی مهم دارند که اگر در تزاحم و درگیری با امور دیگری و دانشهای دیگری واقع شوند کمرنگ میشوند. در این مثال، درد زیادی میکشید ولی به دلیل یک مسأله مزاحم قوی(خبر برنده شدن در قرعه کشی) دردش را به کلی فراموش کرد.
شبها در بیمارستانها مسکن بیشتری به بیماران تزریق میکنند. علت چیست؟
در طول روز اشخاص به امور متعددی مشغول هستند و لذا علم حضوریشان به درد کمرنگ میشود و شبها که این مزاحمها از بین میروند، درد قوی میشود و لذا باید مسکّن بیشتری به بیمار تزریق کنند.
علم حضوری ما به خدا
برگردیم به صحبت در مورد خدا.
ادعا این است که همه انسانها یک خدایی را میشناسند و از نوع علم حضوری به او علم دارند.
علم ما به خدا با واسطه یک تصویر نیست بلکه خود خدا را میشناسیم. با تمام وجودمان حسش میکنیم و خودمان را یکپارچه فقر و نیاز به او میدانیم.
البته این علم حضوری هم مثل همه علوم حضوری دیگر در مشغولیتها کمرنگ میشود. علاقه به دنیا و مشغلههای این دنیا به قدری قوی هستند که غالب انسانها به طور کلی، این حقیقت را فراموش میکنند.
خدایی فراموش میشود که با تمام وجودشان حس میکنند و خود را یک پارچه فقر و احتیاج به او میدانند.
به قدری این علم حضوری کمرنگ میشود که گویا از آن خبر ندارند.
مست مشغلههای دنیا میشوند و به کلی خدا را فراموش میکنند.
ادعا این است که همه افراد به خداوند متعال علم حضوری دارند و علت اینکه بسیاری از انسانها به این علم توجه ندارند مشغولیت آنها به دنیاست.
یافتن این علم در وجودمان : اثبات وجود خدا با توجه به آنچه در وجود خود وجدان میکنیم
کار من در این قسمت، تذکر به آن خدا که مییابی و راههای حس کردن اوست. چه باید بکنیم تا خدا را با تمام وجودمان حس کنیم.

دست خدا
برخی برای خدا دنبال تصویر هستند. وقتی میخواهند به یاد خدا باشند، در ذهنشان دنبال
چیزی میگردند تا بتوانند با او صحبت کنند! یاد خدا مثل «درد» است.
حس کردنی است. تصویر ندارد.
دینِ حق، برنامهای به انسان ارائه میدهد که یکی از شؤون مهم آن رهاندن افراد از این مشغلههاست.
دینِ ما به نماز امر میکند تا چندین بار در روز، همه چیز را کنار بگذاریم و به خدایی که در نهاد خویش میشناسیم، توجه کنیم.
روزه دارد تا ما را از شکم و دغدغههای آن برهاند. جهاد دارد تا ما را از دغدغههای بدن نجات دهد.
قناعت و انفاق دارد تا ما را از مزاحمت مال دوستی و دغدغه مال رها بخشد. هر جزئی از دین که بگویید نقشی در این راستا ایفا میکند.
دینِ ما، مجموعه ایست که در دراز مدت این علم حضوریِ ما به خدا را تقویت میکند.
ظاهرا روی همین جهت باشد که قرآن کریم خطاب به پیغمبر اکرم میفرماید: *(وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقين)* : رب خود را عبادت کن تا برایت یقین حاصل شود.
آری!
در هر سطحی مشغلههایی و حجابهایی متناسب با آن سطح وجود دارد و عباداتِ دین با پهنه گستردهای که دارد در جهت بر طرف کردن این حجابها نقش بازی میکنند.
ای خواننده عزیز!
اگر الآن این حقیقت را میچشی با تو راحتتر میتوانم سخن بگویم.
اگر یک پارچه نیاز بودنت را میفهمی و اگر خدا را مییابی به تو میگویم که آیا معنا دارد این خدایی که تو مییابی و با بند بند وجودت درکش میکنی، تو را در مقابل چنین مشکل بزرگی و چنین مسأله مهمی که تمام زندگیات به آن وابسته است – یعنی مرگ و امثال آن از سؤالهای بنیادین – رها کند؟
آیا معنا دارد خداوندی که تو آن را مییابی و به رحمت و فضل میشناسی، با تو چنین کند و تو را این چنین در جهل عظیم رها کند؟
هرگز!
قطعا این خدای آشنا، به دادِ تو خواهد رسید!
و با نورافکنی تو را از ظلمت جهل نجات خواهد داد.
خدایی که میشناسی کریمتر و عزیزتر و عظیمتر از این است که در حق بندهاش چنین کند و او را در چنین ظلمتی رها کند.
اگر هم نمییابی نگران نباش. مدتی زمان میبرد.
اگر شما از سیری که ما میگوییم به سر منزل دین برسی(یعنی مطالب آینده ما برایت قانع کننده باشد و شما هم دینِ حق را بشناسی) و مدتی عبادت خالصانه انجام دهی، آرام آرام شعله معرفت خداوند متعال در دلت زنده خواهد شد.
همین قدر که در مورد ادیان تحقیق کنی و اگر دینی را حق یافتی از آن تبعیت کنی، کار بزرگی کردهای و به مرور زمان به امید خدا با پایداری در عمل به دینی که حق یافتهای، به این معرفت عمیق میرسی.

تقوا
اگر مدتی به دین عمل کنیم، آرام ارام پرهای وجودمان باز خواهد شد و به درجات بالاتر جهان هستی خواهیم رسید.
همین که دغدغه داری و به دنبال حق میگردی نشان از این دارد که حقیقتی را در وجودت مییابی و به دنبال آن هستی.
این حقیقت همان خداست، ولی واضح شدنش مدتی زمان میبرد. حال که ادعایم را گفتم در مورد راه اثباتش سخن میگویم.
در مورد اثبات وجود خدا، راههای متعددی مطرح شده است. همه این راهها را میتوان به دو دسته تقسیم کرد. راههای تنبیهی و راههای اثباتی.
راه تنبیهی همان است که تا به حال گفتم.
یعنی من سعی کنم شبیه تذکری که به آن شخصی که دندان دردش را فراموش کرده بود، به شخص طالب دلیل برای خدا بدهم.
این تذکرات، علم حضوری را -همچون آتش زیر خاکستر- در دلهای آگاه زنده میکند و شخص را به ساحت معرفة الله میرساند.
مجموعه آیات و روایات پر است از این تنبیهات.
آنچه که برخی از آن به برهان نظم اسم میبرند در واقع تنبیهی است به این حقیقت.
یعنی به شما میگوید: ای انسان! خدای خود را به یاد نمیآوری؟
آن خدایی را که میشناسی، فراموش کردهای؟
خدایی که تمام هستی تو وابسته به اوست، فراموش کردهای؟
چه طور این نظم و انسجام خود و جهان پیرامونت را میبینی و او را به یاد نمیآوری؟
اگر رباتی پیشرفته جلوی تو میگذاشتند سریعا میپرسیدی چه کسی او را ساخته است.
دنیایی به این عظمت و لطافت میبینی و از صانع و سازنده او نمیپرسی؟
اگر فضله حیوانات در راه باشد سریعا میگویی از اینجا چارپایی گذشته است و حال دنیایی با این همه عظمت و لطافت میبینی و صانع خود را یاد نمیکنی! بسیار تعجب آور است.
همین طور است فرمایش حضرت ابراهیم که در توصیف خدا میگوید: خدا همان کسی است که وقتی گرسنه میشوم سیرم میکند و وقتی مریض میشوم شفایم میدهد.
آری!
حضرت ابراهیم، خدایش را برای مردم معرفی میکند تا آنها هم خدای او را که خدایِ خودِ آنها هم هست، به یاد آورند.
همچنین این دنیا پر از نشانهها و آیات است که به کمک آنها میتوانیم به خدا ایمان بیاوریم. دنیا پر از قواعد پیچیده است که میتوانیم با توجه به آنها، هر لحظه دست خدا را در زندگی خود احساس کنیم.
وقتی ما به قرآن مراجعه میکنیم و این قواعد هستی را میخوانیم و بعد از تأمل متوجه میشویم که سیر تا پیاز زندگی خودمان و دیگران محکوم این قواعد است، به حقانیت قرآن و فرستنده آن، یقین میکنیم. این مطلب اخیر شرح مفصلی دارد که از شرح آن در اینجا خود داری میکنم. ان شاء الله در آیندهای نزدیک، مطلبی در همین سایت با عنوان تقریبی «نگرش آیهای و بازیوار به زندگی و قواعد هستی» خواهم گذاشت که در آنجا این مسأله را مفصلا شرح خواهم داد.
در کلیپ زیر، که بیانی ساده از برهان نظم است، همین حقیقت را به انسان گوشزد میشود:
تفاوت دو رویکرد اثبات وجود خدا
راههای دسته دوم هم راههایی هستند که از آنها به ادله عقلی هم تعبیر میشود. یعنی عقل ثابت کند، خدایی هست. توجه کنید که راههای این دسته دوم با دسته اول تفاوت مهمی دارند.
راه تنبّه دادن شخص به خدایی که میشناسد، راه بسیار کوتاهی است و به راحتی شخص را به مقصود نهایی میرساند.
یعنی خدای خاصی که من خداییاش را بر خودم میفهمم.
ولی راههای دسته دوم، یک خدای نکره و ناشناس ثابت میکند. به عنوان مثال در برهان وجوب و امکان، یک واجب الوجودی در جهان ثابت میشود ولی این واجب الوجود را میشناسم یا خیر و چگونه میتوانم به او دست پیدا کنم با این برهانها ثابت نمیشود.
این برهانها معمولا پیچیدگیهای خاصی دارد که برای بسیاری از اذهان قابل فهم نیست و همان طور که عرض کردم کاراییاش هم از راه اول بسیار کمتر است و لذا در مجموعه روایات بسیار کم دیدهایم که از این سنخ راهها عمل کرده باشند.
معمولا آیات و روایات ناظر به همان جنبه تنبیهی خداشناسی است و نه جنبه اثبات یک خدای نکره و ناشناس. برهان فطرت(دسته اول) در واقع یک خدای معرفه(خدایی آشنا) ثابت میکند.
خدایی که شما او را مییابی و با تمام وجودت درکش میکنی و سراسر وجودت را نیاز به او میدانی.
دستیابی به خدا در دو راه با یکدیگر فرق دارد، زیرا برای درک عمیق برهان فطرت(که توضیحش را عرض کردم)، باید شخص به تهذیب نفس بپردازد و عمل دینی انجام دهد. نمازی بخواند که او را به یاد خدایش بیاندازد.
کمی از دنیا دل ببرد. از شکم و شهوتش چشم پوشی کند و مدتی مزاحمها را از طرق معقول و صحیح(عبادات مشروع) کنار بزند تا آرام آرام شعله معرفة الله از زیر خاکستر دنیا سر بر آورد.
ولی راه حل دستیابی به اثبات خدا از طرق براهین عقلی(فلسفی) فلسفیدن و ورزیدگی ذهن است.
به عنوان مثال مدتی با مفاهیم دقیق عقلی کار کردن، جبر و هندسه و منطق خواندن است تا به مرور زمان قوه انتزاعیات ذهن برای فهم عمیق این براهین آماده شود.
ولی همان طور که گفتم کارآمدی برهانهای اول بسیار بیشتر است، زیرا چه بسیار کسی که از نظر استعدادی در حدی هست که براهین طریق دوم را درک کند ولی به دلیل عدم تهذیب نفس، متعصبانه و از روی غرض در استدلالها بهانه تراشی کند و اشکالاتی را مطرح کند که اگر خودش میخواست روی آنها فکر کند به راحتی میفهمید که اشکالات وارد نیست.
من در این نوشتار با اینکه تاکیدم به همان روش اول است ولی برای نمونه به یک برهان نسبتا ساده فلسفی اشاره میکنم و سعی میکنم که به صورتی آن را تقریر کنم که اشکالاتی که از سوی عدهای مطرح شده است در خود متن برهان پاسخ داده شود.
چون به نظر من، براهین فلسفی اهمیت زیادی در اعتقادات ما ندارند، توصیه میکنم کسانی که حوصله ندارند از این قسمت متن، سریع بگذرند و به ادامه بحث مراجعه کنند.
رویکرد دوم (برهان اثبات وجود خدا بدون نیاز به امتناع تسلسل)
برهان اول اثبات وجود خدا
این برهان همان برهان وجوب و امکان است. قبل از برهان باید ابتداء بگویم که یک اصل موضوعه در این برهان وجود دارد که باید پذیرفته شود و آن علیت است.
یعنی این برهان برای کسی کاربرد دارد که علیت را قبول دارد و اگر کسی علیت را انکار کند، این برهان برای او فائدهای ندارد.
یعنی مخاطب این برهان کسی است که قبول دارد که هر معلولی علتی دارد.
موجودات در منظر عقل دو دسته هستند.
واجب و ممکن. واجب موجودی است که در وجود به غیر خود محتاج نیست و در موجود شدن نیاز به چیزی ندارد. ممکن به موجودی گفته میشود که در موجود شدن محتاج به غیر است و بایدکسی آن را به وجود آورد.
واضح است که شق سوم نداریم.
یعنی این طور نیست که وجود دیگری تصور بشود که نه ممکن باشد و نه واجب زیرا واجب و ممکن نسبتشان نفی یکدیگر است.
ممکن معنایش موجود محتاج است و واجب معنایش موجود غیر محتاج. طبیعی است که نوع سومی در موجودات تصور نمیشود زیرا یا محتاج است یا محتاج نیست.
مثلا سیب را در نظر بگیرید. میشود در جهان هیچ سیبی نباشد.
یا مثلا انسان هم همین طور است. ذات ما به گونهای نیست که حتما موجود باشیم. میشود فرضی را تصور کرد که انسانی در آن موجود نباشد.
ولی به عنوان مثال عدد ۴، ذاتی دارد که لازمه آن زوج بودن است.
یعنی عقل شما میفهمد که هیچ چهاری نمیشود تصور کرد مگر اینکه زوج باشد.
زوج بودن در حقیقت ۴ نهفته است و لذا قابل تفکیک از آن نیست.
فرض چهاری که زوج نباشد، مستلزم تناقض است.
البته ناگفته نماند که برخی از حقائق هستند که ذات آنها اقتضاء میکند که هیچگاه موجود نشوند.
به عنوان مثال دور یا اجتماع نقیضین یا محالات همگی از این قبیل هستند.
دور فلسفی که محال است ذاتش به گونهای است که در آن “در خارج نبودن” نهفته است.
حال ما میخواهیم ببینیم که آیا در هستی حقیقتی وجود دارد که هستی از ذات آن برخیزد و نیاز به علتی ورای خودش نداشته باشد؟ به این حقیقت واجب الوجود میگوییم.
در واقع خدایی که دین از آن صحبت میکند همین حقیقت است که به زبان فلسفی از آن به واجب الوجود تعبیر میکنند.
زیرا واجب الوجود موجودی است که به غیر محتاج نیست و همه موجودات دیگر را او ایجاد کرده است.
واضح است که خدا در تفکر دینی هم همین موجود است.
قبل از استدلال خوب است همین مطالبی که گفتیم را به زبانی ساده تر در این کلیپ مؤسسه ایمان ببینید:
کلیپی در مورد روش شناخت ممکن الوجود:
اما برویم سراغ استدلال:
موجود الف را در نظر بگیرید. این موجود یا واجب است یا ممکن.
اگر واجب باشد که مطلوب ما که اثبات واجب الوجود است، ثابت شده است و لذا فرض میکنیم که ممکن باشد.
چون ممکن است محتاج به یک علتی غیر از خودش است که آن را به وجود آورده باشد.
آن را ب مینامیم.
سؤال را روی ب تکرار میکنیم.
ب نیز یا واجب است که مطلوب ما ثابت میشود و یا اینکه ممکن است و در نتیجه محتاج به یک ج است که آن را ایجاد کرده باشد.
باز در مورد ج نیز همین سؤال را به همین سبک میپرسیم تا بالاخره به وجودی برسیم که واجب باشد و واجب الوجود ثابت شود.
توجه شود که فرض سلسله نامتناهی الف، ب، ج، د …. از ممکنات که هیچگاه به واجبی نرسد محال است؛ زیرا طبق فرض الف و ب و ج و … همگی ممکن هستند و یکی علت دیگری است ولی هیچ یک واجب نیستند.
شبیه یک سلسله مهره که به هم وصل هستند و الف در انتهای نخ آویزان است و بند ب است و ب بند مهره بالایی یعنی ج است و همین طور.
اگر انتهای این نخ به یک سقف وصل باشد طبیعی است که همه مهره ها آویزان میمانند ولی اگر به یک سقف(تشبیه به واجب) نرسد این نخ هیچگاه آویزان نخواهد ماند زیرا به جایی بند نیست که به آن متصل باقی بماند.
اما ما در اینجا حتی اگر فرض کنیم که چنین سلسله نامتناهی که همه ممکنات یکی وابسته به دیگری هستند، محال نباشد، باز هم میتوانیم وجود واجب الوجود را ثابت کنیم.
برای اینکه به زبان علمی نزدیکتر صحبت کرده باشیم:
مجموعه اعضای این سلسله خودشان یک مجموعه ای نامتناهی را تشکیل میدهند که خودش «ممکن» است و نیاز به علت دارد و چون ما فرض کردیم که همه ممکنات را داخل در این مجموعه قرار دادهایم و این مجموعه نامتناهی است، طبیعی است که «کل این مجموعه» نیز «ممکن» است و در نتیجه به علتی بیرون خود محتاج است و چون همه ممکنات در این سلسله قرار دارند ناچارا کل مجموعه به یک واجب الوجود وابسته است.
به عبارت دقیقتر «کل این مجموعه نامتناهی» که تشکیل شده از همه ممکنات جهان است که یکی علت دیگری است، قطعا نمیتواند واجب باشد چرا که وقتی تک تک اجزای مجموعه در هستی خود، محتاج به غیر هستند و در نتیجه «مجموعه متشکل از آنها» نیز ممکن است.
معنا ندارد که بگوییم کل متشکل از این اجزاء واجب الوجود است و در هستی نیاز به غیر ندارد در حالی که تک تک اجزای تشکیل دهنده این مجموعه ممکن هستند.
اصولا این «کل» یک نوع مرکب است و «مرکب» به اجزایش احتیاج دارد و به همین دلیل واجب نخواهد بود.
مسأله بسیار واضح است ولی از آنجا که خیلی افراد در این قسمتها گیر کردهاند مجبورم این مقدار توضیح دهم و الا واضح است که از کنار هم قرار دادن بینهایت صفر(تشبیه به ممکن) ، هیچگاه یک(تشبه به واجب) حاصل نمیشود.
هر مقدار هم ممکن در کنار هم قرار بگیرد، هیچگاه واجب درست نخواهد شد.
هیچگاه سقف(منظور واجب در مثال مهره) درست نمیکند.
لذا این مجموعه سلسله علل و معالیل یا به واجبی میرسد که مطلوب ماست و یا بر فرض یک سلسله نامتناهی از تمام ممکنات جهان تشکیل خواهد داد که باز این مجموعه خودش ممکن است و محتاج به خارج آن خواهد بود که چیزی در خارج این مجموعه جز واجب متصور نیست و لذا به واجب محتاج خواهد بود.
در هر صورت باید به یک واجب برسیم.
این خلاصه برهان امکان و وجوب بدون استفاده کردن از اصطلاحات پیچیدهای که باعث سختتر شدن فهم استدلال میشود. توجه هم دارید که از امتناع تسلسل استفاده نکردیم بلکه فرض کردیم که حتی اگر این سلسله ممکن ها، نا متناهی باشد، باز هم سلسله ممکن خواهد بود و در نتیجه محتاج به علتی بیرون از خود است.
خوب است در اینجا کلیپی از مؤسسه ایمان را ببینید، که برهان امکان وجوب را به زبان ساده توضیح دادهاند:
توجه دارید که با استدلالی که در بالا آوردیم نیاز به بحث استحاله تسلسل در کلیپ نیست، چون حتی اگر سلسله نا متناهی هم باشد، باز هم بالاخره سلسله ممکن است و لذا محتاج به واجبی بیرون از خود است، چون فرض این است که همه ممکنات داخل سلسله قرار دارند.
در ضمن اگر دنبال تقریر منطقی دقیق برهان امکان و وجوب میگردید که به صورت کاملا ریاضی وار این برهان تقریر شده باشد، توصیه میکنم کتاب «اثبات وجود خدا به روش اصل موضوعی» استاد عبودیت را مطالعه کنید چون در این کتاب دقیقا این کار نشان داده شده است.
برخی از اشکالات منکرین ادله اثبات وجود خدا و پاسخ به آن ها
حال من برخی از اشکالات منکرین این استدلال را از مقابل چشمان شما میگذرانم تا ببینید که چه قدر تعجبآور صحبت کردهاند!
۱٫ گفته اند در ریاضیات دیدهاید که احکام نامتناهی و متناهی با یکدیگر فرق دارد. در اینجا هم ممکن است سلسله نامتناهی از ممکنات واجب شود! از کجا میدانیم! شاید این طور باشد!
انصافا به این استدلال توجه کن!
آیا کسی که قوانین ریاضی با آن ظرافت و پیچیدگی را ابداع میکند ممکن است متوجه بیمایه بودن این استدلال نشود؟!
من که باور نمیکنم.
اگر در استدلال ما خوب دقت کرده باشید، نکته ممکن بودن این مجموعه را توضیح دادیم. این مجموعه اعتباری از ممکنات نامتناهی «مرکب» است و «مرکب» نمیتواند «واجب» باشید!
میتوانید به این استدلال اضافه کنید که این مجموعه نامتناهی به خاطر تغیر اعضایش متغیر است و میدانیم که هیچ متغیری نمیتواند واجب باشد.
(علت اینکه هیچ مرکبی نمیتواند واجب باشد این است که مرکب به اجزایش محتاج است و لذا واجب نیست. علت اینکه متغیر واجب نمیتواند باشد این است که تغییر معنایش این است که چیزی کم یا زیاد میشود. یعنی چیزی را داشت و از دست داد و یا چیزی را نداشت و دارا شد. در هر صورت این نشان میدهد واجب نیست زیرا در لحظه بعد از تغییر شیئی ایجاد شده است که قبلا نبود پس معلوم میشود که این شیء جدید واجب نیست و در لحظه بعد از تغییر شیئی نابود شده است که قبلا بود و الآن به چیز دیگری تبدیل شده است. شیء اول نابود شد و این تغییر یافته حاصل شده است و این نشان میدهد که شیء اول هم واجب نبود زیرا اگر واجب بود معدوم شدن برایش معنا نداشت و باید همیشه میبود. واجب الوجود موجودی است که هستی از ذاتش بر میخیزد و به همین دلیل همیشه خواهد بود و هیچگاه نیاز به غیر ندارد. چون این مطلب که متغیر و مرکب واجب نیست مطلبی بسیار واضح بود در متن برهان مفصلا به آن اشاره نکردم)
(به عبارت فنیتر اینکه در ریاضیات میگوییم که احکام نامتناهی با متناهی فرق دارد علتش این است که ثابت کردهایم در این موارد خاص احکام فرق دارد و شما در اینجا به راحتی میگویی فرق دارد و دلیلی بر فرق ارائه نمیدهی.
ما ثابت کردیم در این یک حکم خاص فرقی با هم ندارند.
(هرچند خود این تعبیر احکام متناهی و نامتناهی فرق دارد تعبیر دقیقی نیست و بر اهل فن پوشیده نیست که حتی قواعد نامتناهی از قواعد متناهی با یک سری روشهای کلی که هم در متناهی و هم در نامتناهی معتبر است، استخراج شده است)) .
۲٫ ضرورت و امکان از مفاهیمی است که معنا ندارد! در خارج یا چیزی هست و یا چیزی نیست و ضرورت و امکان معنا ندارد.(این اشکال به این درجه از تعجب آور بودن اشکال پوزیتیویستهاست و نقد مفصل آن نقد مفصل مباحث آنهاست ولی چون سطح این نوشتار سطحی است که بسیاری از مطالب با مراجعه به ادراکات واضح خواننده قابل حل است متعرض تفصیل آن نمیشویم).
ما در اینجا به این اشکال کننده میگوییم که آیا شما بین دور و بین یک حیوان تخیلی فرقی نمیبینید.
هم دور در خارج نیست و هم حیوان تخیلی ولی هر عاقلی میگوید ممکن است آن حیوان تخیلی در خارج محقق شود ولی ممکن نیست که دور در خارج محقق شود. این معنایش این است که نبودن برای دور، ضروری است ولی برای حیوان ساخته ذهن من، ضروری نیست(ممکن است).
فعلا هر دو در خارج نیستند ولی یکی نمیتواند در خارج باشد(یعنی ضرورتا نیست) و یکی میتواند ولی فعلا محقق نشده است. این مطلبی است که عقل هر انسان خالی از شبهه ای درک میکند.
یک سری اشکالات دیگر هم از سنخ اشکال دوم مطرح هستند که چون وزان پاسخ به آنها دقیقا همین چیزی است که در اینجا در پاسخ دوم مطرح شد از مطرح کردن آن صرف نظر میکنیم.
همان طور که دیدید مسیر استدلال فلسفی، آن هم سادهترین استدلالِ فلسفیِ اثبات خداوند متعال، مقداری پیچیده است و شما میتوانی خودت از این مختصر بفهمی که براهین پیچیده، چگونه هستند.
بله یک برهان دیگر فلسفی هم هست که آن هم نسبتا مختصر است ولی آن قدر در خود فلسفه اسلامی منکر دارد که ترجیح میدهم آن را مفصل مطرح نکنم ولی چون آن را قبول دارم و تقریر غیر فنی آن خیلی مختصر است، همین قدر به آن اشاره میکنم که :
برهان دوم بر اثبات وجود خدا
ما در قسمت واجب الوجود و ممکن الوجود ، گفتیم برخی از حقایق هستند که حقیقتشان به گونهایست که نمیشود در خارج محقق شوند مثل دور فلسفی یا اجتماع نقیضین یا خود عدم.
برخی از حقایق نیز، ممکن است موجود باشند و ممکن است نباشند. به نظر شما واجب الوجود از کدام قسم است؟ واجب الوجود یک حقیقتی است.
آیا میتوان واجب الوجودی تصور کرد که در خارج نباشد؟
حقیقت معنای واجب الوجود به گونهایست که باید در خارج موجود باشد و اگر موجود نباشد، خلف است.
یعنی معنای فرض اینکه واجب الوجود در خارج موجود نباشد مستلزم تناقض است. چگونه میگفتیم: «فرض تحقق اجتماع نقیضین در خارج، مستلزم تناقض است»، در اینجا دقیقا بالعکس میگوییم: «فرض نبود واجب الوجود در خارج مستلزم تناقض است». واجب الوجود یعنی موجودی که باید در خارج باشد و فرض نبودن آن در خارج خلف است.
اگر بخواهیم به توهماتی که به عنوان اشکال بر این برهان مطرح شده است پاسخ بگوییم به درازا میکشد و مسأله انصافا تخصصی است و لذا از ادامه مباحث در این قسمت صرف نظر میکنیم.
به کدام رویکرد اثبات وجود خدا مراجعه کنیم
با توجه به آنچه که عرض کردم به نظرم کاملا دریافتید که براهین فلسفی، چه مقدار ضعیف هستند. نهایتا خدایی نکره(ناشناس) را ثابت میکنند و آن هم در زندگی شما هیچ نحوه کارایی ندارد. یعنی شما بعد از اینکه مثلا این دو برهان را خواندی و فهمیدی و قانع شدی، آیا در زندگی شما اثری ایجاد میکند؟
آیا به شما شور و شوق نماز شب میدهد؟
آیا به شما معرفة الله میدهد که وقتی نماز میخوانید حواستان پرتِ دنیا نشود؟
چه بسیار فیلسوف اسلامی که نه حال نماز شب دارد و نه نماز خودش را با توجه میخواند بلکه غرق در گناه است.
هرگز این براهین قدرت چنین چیزی را ندارد. عمده کارایی این براهین ساکت کردن مخالفان است.
ساکت کردن! شما بعد از این براهین ساکت میشوید ولی آیا دیندار هم میشوید.
این براهین قدرت ندارند که برای شما انگیزه دینداری ایجاد کنند.
اینجاست که ارزش راهی که قرآن و عترت پیش گرفتهاند، روشن میشود.
تنبیه انسانهای غافل به دانشی نهفته در نهادِ آنها راهی بسیار نیکوست.
بیدار کردن و تذکر دادن آنچه در وجود خود مییافتند.
از نظم جهان بگو ، شاید حیرت آوریِ این جهان آنها را بیدار کند.
از خداییِ خدا در وجودشان بگو، شاید بیدار شوند.
کیست که تو را بیدار میکند در حالی که خوابی و کیست که تو را میخواباند در حالی که بیداری.
کیست که مطلب را به یاد تو میآورد در حالی که غافلی و کیست که مطلب را از یاد تو میبرد در حالی که به آن فکر میکنی.
هرچه میکنی به یاد بیاوری به خاطر نمیآوری و بالعکس.
کیست که تو را میمیراند و کیست که تو را زنده میکند.
این قوانین فیزیکی جهان را چه کسی این گونه قرار داده است. چه کسی باعث شده است که پروتونها یکدیگر را دفع کنند.
آیا این رابطه ضروری است و نمیشد خلاف آن باشد؟
چه کسی ریز و درشت این جهان را با چنین ظرافتهای حیرت آوری کنار هم تدبیر میکند؟
چنین تنبیهات و تذکراتی خصوصا وقتی از زبان صاحب دلی باشد، حتی ابن ابی العوجاء ملحد را تکان میدهد و وقتی که از او میپرسند چه شد که در میان کلام حضرت صادق سلام الله علیه از مجلس ایشان فرار کردی در پاسخ میگوید: «ترسیدم خدای امام صادق میان من و او متمثل شود».
به نظر میرسد که تقریبا تمام آنچه به عنوان براهین اثبات خدا در آیات و روایات مطرح شده است ناظر به همین تذکر به این علم درونی انسانهاست.
لذا آیه شریفه: *(لَوْ كانَ فيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا)* و امثال آن که به عنوان برهان تمانع ذکر شده است ظاهرا در مقام همین یادآوری باشند و نه مطلبی که در قالب براهین فلسفی قابل ذکر باشد.
به همین دلیل توصیه من به شما خواننده عزیزم این است که مدتی سر خود را کمی خلوت کنی و بیشتر به خدا بیاندیشی.
سعی کنی مدتی از علایقت دست برداری. مثلا خوراکت را کم کنی و در طول روز بیشتر به تفکر در مورد خدا بپردازی و وقتی به جهان خارج مینگری بیشتر به ظرافتها و معجزاتی که در دل ذره ذره آن است، دقت کنی.
یک میوه معمولی معجزهای عظیم است. تا به حال دقت کردهای؟ رشد یک دانه یا یک جنین در شکم مادر یا درخشش ستارگان از فاصلههای نجومی از زمین ما، همه و همه از عجایب خلقت هستند که جا دارد به راحتی از کنار آنها نگذریم و در آنها بیندیشیم.
سعی کن مدتی کمتر حرف بزنی و بیشتر بیاندیشی و تأمل کنی.
من یقین دارم که اگر مدتی را این چنین سپری کنی شعله معرفة الله وجودت را گرم خواهد کرد و آرام آرام او را خواهی یافت.
حقیقتی که نه میتوان با تصویری از آن گزارش داد و نه میتوان به دیگران منتقل کرد.
هر کس باید در خود او را بیابد.
البته معمولا افرادی که مضطر میشوند، در لحظهای که امید آنها از همه جا قطع میشود، توجهشان به خدا جلب میشود.
آری!
در اضطرار هم آن حقیقتی که همه ما مییابیم به علت کنار رفتن مزاحمها و مشغلهها آشکار میشود.

غرق
خدا همان حقیقتی است که در لحظهای که به هیچ چیز و هیچ کس امیدی نداری، به او توجه میکنی و با تمام وجودت ««او»» را حس میکنی.
در پایان شما را به دیدن چند کلیپ مختصر و مفیدی از ادله اثبات وجود خدا دعوت میکنم. کلیپ اول تقریری کوتاه از برهان نظم است:
کلیپ دوم در مورد رد نظریه تکامل است. در چند سده اخیر در غرب، نظریه تکامل جزو ادله ملحدین برای اثبات نظر بی خدا، مطرح شده است. در این کلیپ آیفون ۶ ملحدانه این استدلالها را مطرح میکند و فرد به خوبی میتواند، بی پایه بودن این استدلالهای آیفون ۶ را بفهمد!
همچنین مؤسسه ایمان هم در زمینه برهان نظم، تعدادی کلیپ دارد که هر چند اشکالاتی دارد ولی در مجموع برخی از کلیپهای ایشان مفید است که در اینجا میتوانید، مشاهده کنید:
توصیه میکنم بعد از این نوشته، حتما نوشته «چرا حتی اگر آخرتی در کار نباشد، مانند دینداران عمل کردن، بهتر است» را از دست ندهید.
[۱] آیات ۷۸ تا ۸۱ سوره مبارکه شعراء. واقعا خدا هست خدا توهم نیست توهم خدا خدا وجود دارد ادله اثبات وجود خدا ادله اثبات خدا بهترین دلیل اثبات وجود خدا اثبات خدا بدون استفاده از تسلسل برهان فطرت اثبات وجود خدا از نظر دانشمندان
[۲] یک تبیین فنیتر از اینکه چرا احکام متناهی و نامتناهی در این استدلال با هم فرق ندارد از این قرار است. مجموعهها اشکال مختلفی دارند. برخی از مجموعهها اعتبار صرف هستند و حکمی ورای حکم اجزاءشان ندارند. برخی از مجموعهها علاوه بر خصوصیات اجزاء، ویژگیهای جدیدی به آنها اضافه میشود. به عنوان مثال یک دیوار مجموعهای از آجر و سیمان است ولی این مجموعه جدید، آثارِ جدیدی علاوه بر آثار اجزاء دارد که از آن به آثار هیئت مجموعی تعبیر میکنیم. لذا اگر همان مقدار مصالح و آجر را به یک شکل خاص بچینیم دیواری سست ساختهایم و بالعکس اگر طور دیگری بچینیم یک دیوار محکم ساختهایم. قسم سوم مجموعهها هم مجموعهایست که در آن مجموعه اجزاء آن حقیقتا ویژگیهای قبل از ترکیب خود را از دست میدهند. به عنوان مثال آب که مرکب از هیدروژن و اکسیژن است، ویژگیهای این دو عنصر را ندارد و یک سری ویژگیهای جدید از خود بروز میدهد. در محل بحث، این مجموعه نامتناهی از ممکنات، یک اعتبار عقلی صرف است و لذا ویژگیای ورای اجزاءش ندارد. واقعا خدا هست خدا توهم نیست توهم خدا خدا وجود دارد ادله اثبات وجود خدا ادله اثبات خدا بهترین دلیل اثبات وجود خدا اثبات خدا بدون استفاده از تسلسل برهان فطرت اثبات وجود خدا از نظر دانشمندان
[۳] به عنوان مثال اشکال دیگر انکار وجود محمولی است. یعنی قضیه سیب موجود است در واقع قضیه نیست و با گفتن سیب هیچ فرقی ندارد! یا به عنوان مثال اشکال دیگر اینکه استدلال شما ضرورتدار بودن وجود خدا را ثابت کرد. یعنی وجود خدا گریز ناپذیر است ولی ثابت نکرد که وجود خدا واقعیت دارد! اصولا برای شخصی که شبهه زذه نیست، این کلمات اشبه به کلمات مجانین و دیوانگان میماند تا انسانهای عاقل و چه رسد به فیلسوف. اینکه چه شده که هر یک از این اقوال پدید آمده است و فلاسفه غربی را به این کلمات عجیب و غریب کشانده است نکته فنی دیگری است که ذکر آن در چنین نوشتاری با هدف ما در تعارض است. واقعا خدا هست خدا توهم نیست توهم خدا خدا وجود دارد ادله اثبات وجود خدا ادله اثبات خدا بهترین دلیل اثبات وجود خدا اثبات خدا بدون استفاده از تسلسل برهان فطرت اثبات وجود خدا از نظر دانشمندان
[۴] جناب استاد خرمیان درکتاب «قواعد عقلی در قلمرو آیات و روایات» تا ده برهان بر اثبات خدا در ادله نقلی جمع آوری فرمودهاند که در محل خودش توضیح دادهایم کل آنها به سه دلیل برمیگردد که یکی از آنها همین تنبیه و به اصطلاح برهان فطرت است و یکی دیگر را در آینده با آن آشنا خواهید شد و اصولا ربطی به اثبات خدا ندارد بلکه توجیه کننده عمل دینی است و یک برهان دیگر هم «اعرف الله بالله» است که بر اساس تفاسیر مختلف ممکن است ناظر به همین برهان فطرت یا امر دیگری باشد.
واقعا خدا هست خدا توهم نیست توهم خدا خدا وجود دارد ادله اثبات وجود خدا ادله اثبات خدا بهترین دلیل اثبات وجود خدا اثبات خدا بدون استفاده از تسلسل برهان فطرت اثبات وجود خدا از نظر دانشمندان
سبحان ربک رب العزة عما یصفون و سلام علی المرسلین و الحمد لله رب العالمین
واقعا خدا هست خدا توهم نیست توهم خدا خدا وجود دارد ادله اثبات وجود خدا ادله اثبات خدا بهترین دلیل اثبات وجود خدا اثبات خدا بدون استفاده از تسلسل برهان فطرت اثبات وجود خدا از نظر دانشمندان
سلام و با تشکر وقت تون به خیر مطلب نگرش آیهای و بازیوار به زندگی و قواعد هستی که اشاره کرده بودید منتشر شده است؟
سلام علیکم و رحمه الله
هنوز چاپ رسمی نشده است ولی آخرین نسخه آن که هنوز صفحه آرایی نشده و مجوزهاش گرفته نشده را اینجا ببینید:
http://bayanbox.ir/info/7684197420274891221/%D8%AF%D9%81%D8%AA%D8%B1%DA%86%D9%87-%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C-%D8%B3%D9%81%DB%8C%D9%86%D9%87-%D9%85%D9%84%DA%A9%D9%88%D8%AA%DB%8C-%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%A7%D9%86-%D9%86%D8%B3%D8%AE%D9%87-7
صرف تامل در حقیقت وجود معادل حقیقت واجب الوجود بالذات میباشد.
اگر ذات وجودی وجودات محسوس حقیقت وجود باشد
یعنی ذات وجودات محسوس وجود باشد آیا با تامل در حقیقت وجودیشان ما را به واجب الوجود میرساند
مسلم است که اینگونه نیست چرا که هیج دلیلی بر محدودیت حقیقت وجود نیست ، ورای وجود عدم میباشد
و عدم تعینی ندارد که ورای چیزی باشد لذا حقیقت وجود نامحدود است.
آیا وجودات محسوس نامحدود هستند خیر پس ذاتشان واجب الوجود نیست بلکه ممکن الوجود میباشد
صرف تامل در حقیقت وجودی وجودات محسوس معادل ممکن الوجود خواهد بود
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
در مورد چند جمله حضرت عالی صحبت دارم: «آیا با تامل در حقیقت وجودیشان ما را به واجب الوجود میرساند
مسلم است که اینگونه نیست چرا که هیج دلیلی بر محدودیت حقیقت وجود نیست»
آیا صرف عدم دلیل، دلیلی بر عدم محدودیت است؟!
اصلا عدم دلیل بر هر چیزی، دلیل بر عدم آن چیز است؟!