بسم الله الرحمن الرحیم
خلاصه آنچه در این صفحه میخوانید
آنچه در این صفحه می خوانید
مرگ ناگهانی مرگهای ناگهانی پرسشهای بنیادین چرایی دین غفلت از مرگ
- مرگ در نزدیکی ما! نمونه هایی از مرگهای ناگهانی و باور نکردنی و عجیب
- مرگ و پرسش های بنیادین ، چرا زنده ایم چرا زندگی میکنیم
- ارزش گذشته و آینده برای تصمیم گیری در مورد زمان حال
- اهمیت آینده نگری در مسیر زندگی
- فکر نکردن در مورد آینده و مرگ عاقلانه نیست(چرا به خدا نیازداریم؟)
- لزوم پاسخ به پرسش های مطرح شده از واقعیت مرگ (چرا زنده ایم؟ برای چی زندگی میکنیم؟) بدون پاسخ به این پرسشها در مورد کارهای زندگیمان نمیتوانیم تصمیم قاطعی بگیریم
- آیا علوم جدید پاسخگوی پرسشهای بنیادین مربوط به مرگ هست
- دین الهی برای پاسخگویی به این پرسشها ضرورت دارد (چرا انسان به دین نیاز دارد)
تا به حال به مرگ اندیشیدهای؟ بله! مــــــرگ! حقیقتی انکار ناپذیر.
مرگ در نزدیکی ما!
جک دانیل کاشف مشهور نوعی ویسکی وقتی که نتوانست رمز گاوصندوقش را به یاد بیاورد عصبانی شد و با پای خود به گاوصندوقش کوبید. اما پای او، بدجوری آسیب دید و در اثر سمی شدن خونش مرد. (منبع: اینجا عبارتی که میگوید: Daniel injured one early morning at work by kicking his safe in anger when he could not get it open)
شاید این آقای ویسکی ساز که به خاطر نفع مالی، حاضر شده بود چنین چیز بدی را ترویج کند، هرگز باور نمیکرد، پولی که او برای کسب آن حاضر شد، انسانیتش را کنار بگذارد و به ترویج چیزی بپردازد که انسانیت آنها را حداقل برای لحظاتی از آنها میگیرد، روزی چنین بلایی سرش بیاورد! پول او زیاد شد و او برای حفظ آنها مجبور شد از گاو صندوق استفاده کند و اما همان چیزی که برای حفظ پول تهیه کرده بود، قاتل او شد!
«جیجی پاری توماس» راننده اتومبیلهای مسابقه در انگلستان بر اثر اصابت زنجیر موتور اتومبیل خودش به شدت مجروح شد و در دم جان سپرد، او میخواست رکورد سرعت قبلی خودش را بشکند، ولی در اواسط راه زنجیر موتور در رفت و مثل شلاق به پای توماس خورد و باعث مرگ فوری او شد، ولی پای او همچنان روی پدال گاز ماند و اتومبیل به خط پایان رسید. او در آن روز توانست با سرعت ۲۷۵ کیلومتر بر ساعت رکورد سال گذشته خودش را بشکند. (۱۹۲۷)(منبع: اینجا) شاید او هیچ وقت باور نمیکرد که در راستای رسیدن به آرزوی دیرینه خود که شکستن رکورد سرعت اتوموبیل باشد، بمیرد!
«شرود اندرسون» نویسنده از همه جا بیخبر در یک مهمانی شرکت کرده بود. او پس از صرف غذا دندان هایش را با یک خلال دندان معمولی پاک میکرد که ناگهان خلال دندان به گلویش پرید و اندرسون در اثر عفونت ناشی از خلال دندان از دنیا رفت. (۱۹۴۱) البته بیچاره خودش از جریان آگاه نبود! او بعد از آن غذا، دردی احساس کرد و در بیمارستان درگذشت! بعدا کالبد شکافی او نشان داد که علت مرگ او، یک تکه از خلال دندان بوده که در بدن او جراحتی ایجاد کرده است! (منبع: اینجا. عبارتی که میگوید: An autopsy revealed that a swallowed toothpick had done internal damage resulting peritonitis) بیچاره برای یک سفر تفریحی رفته بود ولی نتوانست لذت کافی را از این تفریح ببرد!
بازیکنان فوتبال و گاهی داور بازی نیز در میان مسابقه جان خود را از دست دادهاند. به این کلیپ که پر از مرگهای ناگهانی در حین مسابقه فوتبال است، دقت کنید:
همچنین در شرایطی که واقعا انتظار مرگ را نداریم ممکن است مرگ به سراغمان بیاید! این کلیپ که پر از مرگهای ناگهانی است، جدا توجه انسان را به این مسأله بیشتر میکند:
در این صفحه در ویکی پدیا، مرگهای تأمل برانگیزی را ذکر کرده است که من برخی از آنها را با مقداری توضیح میآورم:
۱۵۱۸: در همهگیری رقص ۱۵۱۸ یک زن (و در نهایت جمعی ۴۰۰ نفره) برای مدت یک ماه بهطور مداوم رقصیدند و بسیاری از آنان بر اثر خستگی مفرط و حمله قلبی مردند. برای لذت بیشتر این کار را کردند ولی به چیزی که انتظار نداشتند کشیده شد.
۱۶۶۰:توماس ارکارد ٬دانشمند و نجیبزادهٔ اسکاتلندی، که اولین بار آثار فرانسوا رابله را به انگلیسی ترجمه کرد، وقتی خبر پادشاهی چارلز دوم را شنید از شدت خنده جان باخت. آیا کسی باورش میشود که ممکن است یک خنده کار را به اینجا برساند؟! بنی آدم به مویی بند هستند!
۱۸۳۰: ویلیام هاسکیسون سرمایهدار و سیاستمدار بریتانیایی ٬در مراسم افتتاح نخستین راهآهن مسافربری تماممکانیکی، در تصادف با لوکوموتیو (به نام راکت استفنسون) خُرد و کشته شد. آیا این سرمایه دار باور میکرد با همان چیزی که شاید بخش زیادی از سرمایه اش را به امید سودی بیشتر، خرج آن کرده است، بلای جانش شود؟!
۱۸۶۲ جیم کریتون، از نخستین بازیکنندگان بیسبال، بر اثر چرخاندن شدید چوب بیسبال بهشدت آسیب دید و درگذشت. احتمالاً دلیل مرگ آسیب رسیدن به مثانه بودهاست. بیچاره هدفش رسیدن به یک امتیاز بود! اما …
۱۸۶۳ اما لیوری، بالرین مشهور(رقص بالری)، بر اثر سوختگی ناشی از آتشگرفتن لباسهایش از چراغهای روشنایی صحنه هنگام تمرین، درگذشت. وی هشت ماه با مشکلات این سوختگی دستبهگریبان بود. همان لباسهایی که برای زیبایی بیشتر رقصهایش پوشیده بود، به صورتی که باور نمیکرد قاتل او و همه آرزوهای کوتاهش شدند.
۱۸۷۱: کلمنت والاندیگام، وکیل و سیاستمدار اهل اهایو، هنگامیکه در دفاع از متهم در دادگاه میخواست نشان دهد چهطور ممکن است یک شخص در حین خارجکردن اسلحه به خود شلیک کرده باشد ٬اشتباهاً به خود شلیک کرد. هرچند در نهایت متهم تبرئه شد، وی بر اثر زخم گلوله درگذشت. بیچاره شاید هدفش این بود که برای اندک پول وکالت، به هر قیمت شده، حق و باطل را جا به جا کند ولی به صورتی باور نکردنی، خود را کشت!
۱۹۲۳: فرانک هایس یک سوارکار در پارک بلمونت در نیویورک در حین اولین مسابقهاش بر اثر حمله قلبی درگذشت. با این حال پیکر او بر روی اسب باقیماند و اسب او در مسابقه نیز اول شد. هنگامی مرگ وی مشخص گردید که صاحب اسب پس از مسابقه برای تبریک به سمت وی رفت. وی نخستین و تاکنون تنها سوارکاری است که بعد از مرگش در یک مسابقه، اول شدهاست. پیروزی که حتی فرصت خوشحال شدن از پیروزیاش را پیدا نکرد!
۱۹۲۷: ایزادورا دانکن، رقصنده آمریکایی، هنگام سوار شدن به یک خودرو، شالاش به چرخ اتومبیل گیر کرد و موجب شکستن گردن وی شد و مرد. به همین سادگی! شالی که با هدف زیبایی بلند انتخاب شده بود اما …
۱۹۴۰: مارکوس گاروی، بعد از خواندن آگهی ترحیم خود، بر اثر دو حملهٔ قلبی درگذشت. شاید ترس از مرگ او را کشت! میدانستید بسیاری از کسانی که از ارتفاع پرت میشوند قبل از رسیدن به زمین بر اثر سکته ناشی از ترس برخورد با زمین، میمیرند؟!
۱۹۷۴: باسیل براون، فردی ۴۸ ساله که از طرفداران مواد غذایی سالم بود، بر اثر خوردن مقدار بسیار زیادی آبهویج درگذشت. بیچاره در صدد حفظ سلامتی خود بود ولی بر عکس نتیجه داد! یاد آن آقایی افتادم که برای حفظ سلامت خود و ورزش به استخر فرح رفت و در آب سکته کرد و مرد!
۲۰۰۷: جنیفر استرنج، زن ۲۸ ساله اهل ساکرامنتو هنگام رقابت در یک مسابقه رادیویی برای بردن یک کنسول بازی وی، که در آن شرکتکنندگان باید مقادیر زیادی آب بدون دستشویی رفتن مینوشیدند، بر اثر مسمومیت آب درگذشت. بیچاره جان خود را به یک دستگاه بازی داد و به آن هم نرسید!
یکی از بستگان ما که به خاطر ترس از سرطان، بسیار مقید به دوری از امواج بود و به همین دلیل از ماکروفر و نیز گوشی مبایل حداکثر دوری را میکرد، بر اثر سرطان بصل النخاع بعد از ۹ ماه بیماری، در سن ۲۷ سالگی در کمال ناباوری به رحمت خدا رفت. خدا رحمتش کند. زن بسیار متدینی بود.
و بسیاری از مرگهای دیگر که در اطراف خودمان مشاهده میکنیم و اینها نشانههایی برای ما هستند تا کمی در مورد این حقیقت بیشتر فکر کنیم. تا باور کنیم که مرگ سن و سال و علت خاصی ندارد و چه بسا شخصی در سن کم به وسیله چیزی که باور کردنش مشکل است، از دنیا برود.
مثلا در سال ۱۹۱۱ «بابی لیچ» موفق شد قایقی شبیه به بشکه بسازد و به وسیله آن به سلامت از آبشار نیاگارا عبور کند. او دومین نفر در دنیا بود که توانست به سلامت از نیاگارا بگذرد و به همین خاطر بود که در دنیا به شهرت رسید. این کار بابی درست در زمانی بود که بسیاری از کسانی که برای عبور از نیاگارا تلاش کرده بودند هرگز بازنگشته بودند و به همین خاطر لقب «بابی جسور» به او داده شد اما همین بابی جسور که کاری غیرممکن انجام داده و از خطرناک ترین آبشار دنیا به سلامت گذشته بود، بر اثر اتفاقی بسیار کوچک و پیش پا افتاده جان خود را از دست داد.
یک روز که او در حال عبور از یک خیابان در نیوزلند بود. پایش را روی یک پوست پرتقال گذاشته و لیز خورد. بابی آنقدر به شدت زمین خورد که استخوان های پایش از چند ناحیه مختلف شکست. شکستگی پایش آنقدر بد بود که پزشکان مجبور به قطع کردن پای او شدند. همین قطع کردن پا باعث شد تا زخم پای بابی عفونی شده و بالاخره چند روز بعد در اثر قانقاریا درگذشت.(منبع: اینجا)
کسی در مرگ شک نکرده است! لذا به جای پروژه انکار مرگ، پروژه غفلت از مرگ در دست اجراست!
بشر شکاک هم نتوانسته است در آن شک کند زیرا در طول تاریخ احدی منکر آن نشده است مگر آنکه خود به دامان آن افتاده است.
اما راه حل دیگری امکان دارد و آن غفلت از مرگ است! سعی میکنند توصیه کنند که مرگ را فراموش کنیم و به آن فکر نکنیم!
گاهی از زبان علم هم برای این مسأله استفاده میکنند! میگویند، اگر در مورد مرگ زیاد فکر کنی، افسرده میشوی!
بله اگر کسی منکر آخرت و حقیقتی بعد از دنیا باشد، بعید نیست که با فکر در مورد مرگ، افسرده شود!
اما آیا واقعا چنین واقعیتی در این درجه از قطعیت، بهتر نیست که مورد تأمل واقع شود تا اینکه به عنوان یک پارامتر مهم در تصمیم گیریهای ما مورد توجه قرار بگیرد؟!
مرگ واقعیتی است که ممکن است نتایج محاسبات ما و دیدگاه ما به حقائق اشیاء را به کلی دگرگون کند.
مثالی میزنم.

پایان دنیا
ارزش گذشته و آینده برای تصمیم گیری درمورد زمان حال
اتاق عمل جراحی: پزشک مظهر رحمت یا جلاد بی رحم!؟
فرض کن در تمام زندگی در یک اتاق بودهای و این اتاق تنها یک دریچه به خارج دارد که به یک اتاق جراحی باز میشود.
اگر بعد از ۲۰ سال زندگی در آن اتاق از شما بپرسیدند که نظرت در مورد آن شخصی با لباس سبز که هر روز به اتاق جراحی میآید چیست، چه میگفتی؟
آیا غیر از جلاد چیزی به ذهنت میآمد. شخصی که سر میشکافد و تن افراد را زخم و جریحهدار میکند و ارگانها را بر میدارد!
ولی وقتی از قبل و بعد اتاق جراحی آگاه میشوی، دقیقا مثل امروز، یک پزشک متعهد را مظهر بشر دوستی و خدمت به مردم میبینی.
آری! قبل و بعد از یک صحنه خیلی مهم است که اگر به آن توجه نشود ممکن است دیدگاههای ما را کاملا عوض کند.
الآن شما چشم باز کردهاید. ۱۵-۲۰ سال کم تر یا بیشتر، سن دارید. صحنه بعد از این چیست؟
وقتی مرگ به سراغ شما آمد، چه میشود؟ قبل از اینکه به این دنیا بیاید چه خبر بوده است؟ آیا هیچ نبوده است؟ بعد از مرگ چیست؟ آیا هیچ نیست؟
پاسخ ما به مسأله مرگ، و اینکه بعد از آن چیزی هست یا خیر، میتواند دیدگاههای ما به تک تک اجزای زندگی امروزمان را متحول کند.

این حاج خانوم(!) اگر تا به حال در عمرش پزشکی ندیده باشد، پزشک جراح را به صورت قاتلی خونریز تصور خواهد کرد!
اهمیت آینده نگری در مسیر زندگی
اگر بگوییم بعد از مرگ نابود میشویم طبیعتا دیدگاهمان به دنیا یک نحوه لذت طلبی حداکثری و یک نوع اصالت بخشی به دنیاست.
و اگر بعد از آن جهان دیگری باشد و دنیا صرفا پلی باشد به سوی آن جهان و ما در دنیا مسافر باشیم و باید از دنیا برای آنجا توشه برداریم، طبیعتا دیدگاهمان به لذتهای دنیا بسیار متفاوت خواهد.
مثالی گویا: خرج بین راه
فرض کنید شخصی ثروتی دارد و قرار است برود در شهری زندگی کند.
اگر در راه، تمام ثروتش را خرج محل استراحتگاه ۶ ستاره(!) و غذاهای گران قیمت کند وقتی به شهر میرسد پولی ندارد تا برای خود منزلی تهیه کند و باید سالها کار کند تا بتواند به آرامشی نسبی برسد.
فرض کن که اگر ثروتی نداشته باشد، نتواند هیچگاه در آن شهر پولی به دست آورد. آنگاه با خرج تمام پولهایش در مسیر، در مقصد از گرسنگی و بیخانگی عذاب خواهد کشید.
شاید هر عاقلی که او را ببیند زبان به سرزنش او بگشاید که چرا جاهلانه ثروتی را که قرار است در شهرِ مقصد از آن استفاده کند بی رویه در طول مسیر هدر داده است.
اگر او در مقام دفاع از عملِ خود بگوید: «باور کنید(!) هتلش خیلی امکانات داشت و خیلی لذت بردیم»، دیگران به او میگویند: «تو جاهلی! تو مقصد را فراموش کردهای و برای لذتی زودگذر، یک عمر بدبختی برای خویش ساختی».

فراموشی آخرت

فریب خورده کسی است که مرگ را فراموش کرده است
دنیای عجیبی داریم. تصویر متعلق به هواپیمایی است که به دلیل تجهیزات داخلی آن قیمت بلیت آن بسیار گران است. مگر حداکثر طول مدت سفر با هواپیما چه قدر است که چنین هواپیماهایی را میسازند؟!
مرگ میتواند نتیجه محاسبات ما را عوض کند. پاسخ ما به مرگ و چگونگی وضعیت ما بعد از آن، در زندگیِ ما در این لحظه، بسیار تأثیر گذار است.
فکر نکردن در مورد آینده و مرگ عاقلانه نیست
این مسألهای نیست که بتوان از فکر کردن در مورد آن فرار کرد.
رفتار کسی که به مرگ نمیاندیشد شما شبیه شخصی است که به سمت پرتگاهی خطرناک حرکت میکند و مشغول شیرینی خوردن است.
پرتگاه در پیش روی اوست و چه او عاقلانه به فکر راهکار باشد و چه جاهلانه مشغول خوردن شیرینی، در هر صورت با حقیقت پرتگاه مواجه خواهد شد.
اگر اندیشیده باشد، شاید بتواند مواجهه خوبی داشته باشد و الا در آن هلاک خواهد شد.
انسان عاقل، غفلت را در پیش نمیگیرد و سعی میکند که واقعبین باشد و به حقائق اطراف توجه کند و اگر جایی احساس خطر کرد برای خود چارهای بیاندیشد. با غفلت چیزی حل نمیشود. غفلت روش عاقلانهای نیست.

قطار زندگی
قطار زندگی ما به سرعت در حال نزدیک شدن به مرگ است. چه تدبیری اندیشیدهام؟ آیا فکر نکردن در مورد مرگ، راهکاری غیر منطقی نیست؟
لزوم پاسخ به پرسش های مطرح شده از واقعیت مرگ
دوست عزیز!
من فکر میکنم که اگر کسی به مرگ و حقیقت آن توجه کند، تمام زندگی او مختل میشود، مگر اینکه به جواب قانع کنندهای نسبت به آن برسد.
الآن تو درس میخوانی؟ که چه؟ برای اینکه کار پیدا کنی؟ کار که چه؟ برای درآمد؟ درآمد برای چه؟ برای ثروت؟ ثروت برای چه؟ برای اینکه همه آنها را دمِ درِ قبر بگذاری و حداکثر با کفنی یا با کت و شلواری به داخل خاک بروی؟ این همه زحمت که چه؟ چرا زنده ایم؟ برای چی زندگی میکنیم؟ برای مردن؟
بعدا در مورد ثروت و هدف زندگی برایت صحبت خواهم کرد. فعلا از یک مطلب عمیق صحبت میکنم.
یک عمر به دنبال کف زدنها و هورا کشیدنها بدویم و آخرش برویم زیر خاک و هر آنچه جمع کردهایم رها کنیم تا کرمها در بدنمان حرکت کنند و باکتریها آن را تجزیه کنند و ورثه سرِ باقی مانده ثروتمان دعوا!!!

سنگ قبر
و البته اینها همه در حالی است که به فکر سریعتر فروبردن ما در خاک و سپردنِ ما به جانوران ریز و درشت داخل قبر هستند.
آیا علوم جدید پاسخگوی پرسشهای بنیادین مربوط به مرگ هستند؟
من چگونه نسبت به چنین سؤالی رها شده باشم و هیچ پاسخی برای آن نداشته باشم. تو میدانی که علوم بشر هر چه پیشرفت کرده باشد پاسخی اطمینان بخش برای این سؤال ندارد.
علم ممکن است بگوید که بدن از بین میرود ولی آیا همین است و بس.
او هیچ نحوه اطلاعاتی نمیتواند ارائه بدهد که ثابت کند ورای این بدن، «مَنـ»ـی در کار نیست و «من» هم با بدن از بین میروم.
علوم جدید، پاسخی برای این سؤال ندارند و نمیتوانند داشته باشند.
زیرا ابزار کشف آن را ندارند و ندیدن یک حقیقت هیچگاه دلیل بر نبودنش نیست.
قرنها هوایی نمیدیدند و فکر میکردند بین من و شما خلأ است. بعدها دریافتند که گویا مولکولهای هوا مقدار زیادی از این فضا را پر کردهاند.
سالها تصور میکردند که آب عنصر اولیه است و قابل تقسیم و تجزیه نیست.
بعدها دریافتند که آب از اکسیژن و هیدروژن تشکیل شده است و بعد دریافتند که این اکسیژن و هیدروژن از ذرات بسیار ریز دیگری ساخته شدهاند. منشأ قول اول(قابل تجزیه نبودن آب) ندیدن بود و بعد دیدند.
در مورد مرگ هم تا زمانی که چیزی نمیبینند ممکن است انکار کنند ولی شخص دانشمند میگوید که من نمیبینم ولی نسبت به نبودنش نمیتوانم سخنی بگویم.
مسأله مرگ یک سؤال بسیار کلیدی است، که ما باشیم و عقل خودمان ، جوابی برایش نداریم.
در صفحه «چرا به جای عمل به دین به عقل و اخلاق عمل نکنیم؟» و نیز در صفحه «چرا به جای دین به دانشمندان مراجعه نکنیم؟» مفصلا از زوایای دیگری به این مطلب(عدم کفایت علوم از دین) پرداختهایم.
البته از این سؤالات کلیدی زیاد است ولی فعلا در اینجا در صدد مطرح کردن آنها نیستم.
مسأله مرگ، اساسیترین سؤال است و به گونهای است که هیچ راه فراری از آن نیست.
باید با این سؤال چه کرد؟
قرار بود در مورد بهترین برنامه موفقیت در زندگی، سخن بگوییم. اگر تکلیف مسأله مرگ روشن نشود، هر برنامهای، پا در هوا و معلق خواهد ماند. بگذار، کمی عمیقتر صحبت کنم.
دین الهی برای پاسخگویی به این پرسشها ضرورت دارد
مدعیان برنامه سعادت بشر بسیارند.
عالمان علوم مختلف، عرفاء، انبیاء و بسیاری گروههای دیگر. ادیان الهی، تنها یک دسته از مدعیان چنین برنامهای هستند.
در اینجا میخواهم ادعا کنم که این مدعیان، باید تکلیف مسأله مرگ و مسائل بنیادی مانند آن را ، به صورت قطعی روشن کنند.
دین پاسخ به این پرسشهای بنیادین را برای شما به ارمغان میآورد.
به عبارت دیگر اگر دین ثابت شود، معنایش این است که خدایی که ما را آفریده است ما را در ظلمت این جهل بزرگ که نمیگذارد قدمی از قدم برداریم، به حال خود رها نکرده است و او که عالم به همه چیز است پاسخ دقیق این پرسش را به ما گفته است.
مثلا به عنوان مثال دین اسلام با طرح مسأله معاد و تبیین دقیق اینکه چه اعمالی در حیات بعدی ما چه نقشی دارند، به این پرسش به تفصیل پاسخ داده است و اگر ثابت شود که دین اسلام حق است، طبیعتا این مشکل ما حل میشود.
فراموش نکنیم. پرسشهای بنیادین اساسی که نمیگذارد شخص عاقل – و نه غافل – قدم از قدم بردارد، کم نیستند.
من در اینجا صرفا یکی از مهمترین آنها را مطرح کردم. ارمغانِ دین، پاسخ به همه این پرسشهاست و به دنبال آن برنامهای جامع برای رسیدن به «برترین زندگی».
کسی که بدون توجه به این سؤالات بنیادین مشغول دویدن است شبیه فردی است که مشغول قماری بر سر تاس است و هر لحظه ممکن است سرمایه زندگیاش را ببازد.
شاید اگر قرار بود زندگی بارها تکرار شود این مشکل قابل چشمپوشی بود ولی در شرایط ما که تنها یک بار فرصت زندگی داریم، هرگز چنین امری پسندیده نیست.

فرصت
اگر قرار باشد که تنها یک بار فرصت طی کردن هزارتوی زندگی را داشته باشیم، نیاز به راهنمایی بیرونی داریم
با این توضیحات روشن شد که علت رفتن به سراغ دین، سؤالاتی بنیادین است که بشر قادر به بر طرف کردن آنها نیست.
یک سری سؤالاتی که بشر ذاتا از دست یافتن به پاسخ آن ناتوان است.
بشر در چنین فضایی با توجه به اهمیت بسیار زیاد این سؤالها در تلاش است که از منبعی ماورای خودش که قدرت پاسخگویی به این پرسشها را دارد به پاسخ مناسب این پرسشها برسد، البته به شرط اینکه ثابت شود که منبع مدعی واقعا الهی است.
بی تفاوتی ممنوع
لذا بشر، نمیتواند جلوی این ادعا که شخصی بگوید: «من پیغمبرم» بی تفاوت باشد؛ زیرا ممکن است از این منبع پاسخ به تمام پرسشهای بنیادین خویش را بیابد.
بشر در چنین هنگامی گویا گمشده خود را یافته است.
بله! مدعیان دروغین بسیارند و هر ادعایی باید راستی آزمایی شود ولی نمیتوان به آن بیتفاوت بود.
اینکه امروز میبینیم بسیاری از افراد به راحتی مشغول به زندگیِ بدون دین هستند، یک عملکرد منطقی از جانب آنها نیست.
بله، عدهای در مقابل دین شبهاتی دارند و آن شبهات منشأ بیتفاوتی آنها نسبت به دین شده است ولی عده زیادی که معمولا از مردم و عوام هستند، در مقابل ادعای نبوت پیامبران بیتفاوت هستند و آن قدر مشغول بازی پیچیده زندگی در عصر جدید شدهاند که غفلت از چنین مسألهای را به فکر کردن در مورد آن ترجیح میدهند.
و این یعنی اشتباهی که میتواند عواقبی غیر قابل جبران داشته باشد…
توصیه میکنم حتما صفحه «چرا عمل به دین برای ما بهتر است، حتی اگر اعتقادی به دین نداشته باشیم» را مطالعه کنید.
اگر میخواهید با هدف زندگی از دیدگاه آیات و روایات آشنا شوید، هم در صفحات بسیاری از این وبسایت میتوانید مطالب جالبی ببینید خصوصا در برگه دین شناسی و همچنین کتابی با نام هدف از زندگی در آیات و روایات نوشته شده است که توضیح خلاصه کتاب در این صفحه قابل رؤیت است ان شاء الله.
سبحان ربک رب العزة عما یصفون و سلام علی المرسلین و الحمد لله رب العالمین